معنی از استان های عراق
حل جدول
میسان
از استان های عراق
میسان، نینوا
استان عراق
نینوا
از استان های عراق
قادسیه، اربیل، انبار، بایل، بغداد، بصره، دیاله، ذیقار، سلیمانیه، صلاح الدین، کربلا، کرکوک، مثنی، میسان، نجف، نینوا، واسط
قادسیه، اربیل، انبار، بابل، بغداد، بصره، دیاله، ذیقار، سلیمانیه، صلاح الدین، کربلا، کرکوک، مثنی، میسان، نجف، نینوا، واسط
قادسیه
اربیل
اربیل، بغداد، دهوک، سلیمانیه، کرکوک، کربلا، نینوا، نجف
از استان های کردنشین عراق
سلیمانیه
استان شمالی عراق
دهوک
استان شمال عراق
دهوک
استان غربی عراق
انبار
لغت نامه دهخدا
عراق. [ع ِ] (اِخ) عراق عجم:
اهل ع-راق در عرقند از حدیث تو
شروان به نام تست شرف وان و خیروان.
خاقانی.
قدرش عراقیان چه شناسند کز سخن
چون آفتاب امیر خراسان شناسمش.
خاقانی.
چو طالع مدد کرد و بخت اتفاق
گرفتم به بازوی دولت عراق.
(بوستان).
رجوع به عراق عجم شود.
عراق. [ع ِ] (ع اِ) نام پرده ای است در موسیقی که به وقت چاشت سرایند. (آنندراج):
تا مطربان زنند لبینا و هفت خوان
در پرده ٔ عراق و سرزیر و سلمکی.
میزانی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی).
عراقی وار بانگ از چرخ بگذاشت
به آهنگ عراق این بانگ برداشت.
نظامی.
آه کز یاد ره و پرده ٔ عراق
رفت از یادم دَم تلخ فراق.
مولوی.
رجوع به عراقی شود.
عراق. [ع َ] (اِخ) محله ٔ بزرگی است به شهر اخمیم مصر. (معجم البلدان).
عراق. [ع ُ] (ع اِ) استخوان که گوشت آن خورده شده باشد. (اقرب الموارد). استخوان با گوشت. (منتهی الارب) || آب صافی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || باران بسیار. (از اقرب الموارد).
واژه پیشنهادی
دیاله
معادل ابجد
907